راز های ما



 
تا آنجا که من مى دانم زندگى اختیارى بهتر است از روزمرگى اجبارى
تا آنجا که من مى دانم زندگى بهانه است، ما آمده ایم که برویم 
تا آنجا که من مى دانم ما از زندگى هیچ نمى دانیم 
تا آنجا که من مى دانم حالمان خوب نیست چرایش را هنوز نمى دانم
تا آنجا که من مى دانم من همانم که مى اندیشم 
راستى شما چه مى دانید

چه غریبانه، دست در دستِ تنهایى خود، از کوچه هاىِ تاریک عمرم عبور مى کنم و آرام و بى اعتنا به له شدن برگهاى زردِ جوانى، ساعت ها در گوشه اى به تماشاى حجمِ عریانِ درختانِ پاییزى مى نشینم و در اندیشه ى رویایش با او به خواب مى روم تا هر دو به پیشوازِ بادهاىِ سرزمین هاىِ دور رویم و از رقص موهاى لیلىِ خود مجنون شویم، گاه و بى گاه صداى مبهم خنده هاى خوشبختى مرد و زنى در گوشم طنین انداز مى شود و من براى لحظاتى کوتاه خود را غرق در کابوس کاغذهاى مچاله شده و آغشته به کلماتِ خامِ خود مى یابم و در کنار آخرین برگ از دفترِ زندگى ام در فصل سرد مجنون هاى بى لیلى به خواب ابدى مى روم.


امروز تمام ضعفم را جلوى آینه ى قدى دیدم درست وقتى اشک هایم یکى یکى از گونه ام جارى مى شد از خودم بدم آمد به خودم گفتم چقدر ضعیف چقدر شکننده. این منم ؟؟
تمام نقطه ى ضعفم در قلبم خلاصه شد و تنها راه چاره براى قوى شدن بستن آن است قوى باش به جاى دلبستن ها، درِ دل را ببند، به تو قول مى دهم اگر اینکار را بکنى هرگز آسیبى به تو نخواهد رسید و آرام خواهى بود در ابدیت تنهایى.در ابدیت تنهایى 

این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 

آرامم به وعده هاى خدا

آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 

آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 

این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 

این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 

این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 

دور دست ها سو سو مى زند

این روزها مى گذرد اما .

چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 

چیزى که باقى مى ماند این است که حواسم هست که حواست به من هست 

این روزها با آرامشى وامدار خدا مى گذرد.

H.F


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

sanayedasti آرایشی و بهداشتی سکوتکده بانک انواع آموزشی آموزش آشپزی John هارمونی کویر ذی حجر